- پخته کردن
- کامل کردن با تمام رساندن، مهیا کردن کسی برای اجرای عملی
معنی پخته کردن - جستجوی لغت در جدول جو
- پخته کردن ((~. کَ دَ))
- کامل کردن، آماده ساختن کسی برای انجام کاری
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تخم کشیدن
پهن کردن، بساط خود را بر چیدن، ساکت ماندن، یا تخته کردن دکان. بند کردن دکان بستن آن تعطیل کردن آن، جمع کردن بساط خود
فرو ریختن قسمتهایی از سقف و دیوار قنات واریز کردن قنات
پوست کردن، پوست کندن
складывать в стопку
stapeln
складати в стопку
układać w stos
empilhar
impilare
empiler
stapelen
วางซ้อน
menumpuk
ढेर लगाना
istiflemek
kuziweka pamoja
স্তূপ করা
ڈھیر لگانا
پختن طبخ کردن (این نانوایی پخت نمی کند)
رسوخ کردن
معاشرت کردن گفتگو کردن